۱۳۸۷ شهریور ۶, چهارشنبه

از شدت معده دارم می میرم ! م ی م ی رم.!





امشب از شدت معده دارم می میرم . دارم می میرم .همین!!

می دونستم که این معده درد لعنتی به همین زودیها سراغ من هم میاد اما فکر نمی کردم شروعش به دست این آدم باشه .دلم می خواد گریه کنم اما به خودم می گم نه .خودت رو نباز مرد !

دل می خواد به زمین و زمان و مخصوصا مسببینش بلند بلند لعنت بفرستم اما نمی تونم همه طرفم رو آدم گرفته از طرفی هم بدون این اطرافیانم هم بدتر می شم .

دلم برای خودم خیلی می سوزه آخه چرا به خاطر حرف یا عمل یکی دیگه جسم و روح من باید تقاس پس بده ؟؟!

از اینش بیشتر گریم می گیره

اما آخرش هم می گم تو مردی ٬ اگه تمام اجزاء بدنت رو هم یواش یواش از دست بدی باز هم باییید برای زندگی بجنگی (لعنت به هر چی مردی) آخرش که باید زندگی کنی ٬ کسی فعلا نمی خواد تو رو از دنیا ببره پس تا هستی اگه شده یه اپسیلون هم زندیگت رو بهتر کن .

کاش می شد گریه کنم ! اما گریه حالم رو بدتر می کنه .... حتی فکر گریه !!

این وقت شب هم هیچ کاری جزء نوشتن ٬ درد دل یا گریه گیرم نمیاد کاشکی لااقل فراموشش می کردم.

خدا ایندفعه هم کمک می کنی؟ اول آخرش هم تو رو دارم الان فهمیدم که هییییچکی جزء تو نمی تونه راحتم کنه! حتی اگر اون کار فقط درد دل باشه...

امیدوارم هیچکدومتون مثل من نشین...

خدا جون من رو هم خوب کن...خواهش می کنم

پی نوشت:آخر این نوشته باید بگم که به مقدار بسیار زیادی بهتر شدم...خدا جون ممنون

هیچ نظری موجود نیست: