۱۳۸۷ شهریور ۲۹, جمعه

دلم اون روزها رو می خواد

دلم برای اون زمان که سرمو می ذاشتم رو بالشت و وقتی بلند می کردم صبح شده بود تنگ شده.

دلم برای روزهایی که بدون هیچ مرزی در مورد آینده خیالبافی می کردم تنگ شده.روزهایی که هر روز برای خودم یه کاری داشتم.

دلم برای زنگ آخر٬ مسیر خونه تا مدرسه تنگ شده.

دلم برای دعوای بعد از مدرسه هم تنگ شده.

آخ که چقدر دلم برای سعید ٬ سروش ٬ حمیدرضا ٬ معین و پژمان که رفت پیش خدا تنگ شده.

عینه یه رویای دور در حسرت اون روزها هستم

یادم میاد اون روزها رنگش نارنجی و زرد بود و طعمش مثل عسل سراسر شیرین.

.....................

یاد اون روزها بخیر

۲ نظر:

مایسا گفت...

جالب بود امیدوارم هر چه زودتر دوستانتون رو هم ببینید
http://www.maiysa.blogspot.com

nasim گفت...

یاد اون روز ها به خیر، منم هر روز واسه خودم خیال بافی های دور ودراز می کردم (الان که به یادش می افتم میبینم که چی می خواستیم چی شد!).
زنگ آخر که می خوردبا چه شور وشوقی راهی خونه میشدیم. یاد سر به سر گذاشتن ها وشوخی های مسیر مدرسه تاخونه به خیر. من که دیگه از اکثر دوستان زمان مدرسه خبری ندارم (حتی اونا که صمیمی بودیم).
یعنی میشه دوباره اون روزا تکرار بشه؟